باید واژه ها را ادب کنم...
یعنی چه که
تا پلک به هم می زنم
چراغ به دست می گیرند
و صفحه را روشن می کنند
از خاطرات تو...!!
چه زیباست که تو تنها نیاز من باشی و
چه عاشقانه است که تو تنها آرزویم باشی و
چه رویایی است این لحظه های ناب عاشقی و
من و همه زیبایی های عاشقانه و رویایی را فقط با تو حس میکنم . . .
پیشانی ام چسبیدن به سینه ات را می خواهد...
و مو هایم بوئیدنت...
و چشم هایم
خیس كردن پیراهن مردانه ات...
عجب بغض پُر توقعی دارم من امشب
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد ,
بــوی " خــاک "بلنــد می شــود....
امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی " خاطــره " بلنــد میشــود ........................!
لُـغـت نـآمـہ هـآے בنیـآ رآ بـآیـב آتـش زב ...
جـلوے وآژه ے نَبـودט نوشـتـہ انـב :
"عـבمـ حـضور شخصے یـآ چیـزے "
هـمـیــט !
چــقـבر نَبـوבט تــو رآ
سـآבه فَرض مـے ڪنـنـב ...
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم
ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را …
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت
برایت بمیرم…
دلـــــتنگی یعنـــــی :
دقیقـــــه به دقیقـــــه گوشیتـــــو چـــــک کنـــــی
و وانمـــــود کنـــــی داری ساعتتـــــو می بینـــــی
دوست داشتن مثل بازی الاکلنگ می مونه
اونی که عاشقتره همیشه خودش رو پایین نگه می داره
تا عشقش از بالا بودن لذت ببره
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای
گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم
اگر نباشی .....!
یه وقتایی نباید بهت بگه حالش چطوره! نباید خودش داد بزنه که دلش گرفته ، دلش تنگـه ،غصــه داره!!!..
خیلی وقت ها فقط کافیه هدسِت شو ازش بگیری بزاری تو گوشت و ببینی که چی گوش می ده!!
خیلی وقت ها خیلی چیز ها دست میاد با این کار!!!
در نگـــــــــــــــــــاهت چیزیــــــــست که نمیدانــــــــــــــــــــــم چیست ! مـــــــــــثل آرامــــــــش بــــــــــعد از یـــــــــــــــک غم مــــــثل پیـــــــــــدا شدن یـــــــــک لبـــــخنــــد مــــــــــثل بوی نـــــــــــم بعد از بــــــــاران در نگـــــــــــــاهت چیزیــــــــــــست که نمیـــــــدانم چیست ! مــن به آن محتاجم
شبــــ که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..
بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم...
که دیگــــــر نه اشکـــــــــــی از چشمـــــــــــانم فـــرو آیــد...
و نه نگاه هـــــــایم خیس آب شونــــــــد...
امـّـا صُبــــــــح که بـــلنـــد مــی شوم...
مــی بینم که بالِــشَم خیس خــــــــــــیس است !!!
آن چیزی که تنــــگ شده،
دل است برای تو،
و جهان است، بــرای من...!