من تنها نیستم, اشکهایم را دارم,
اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است من تنها نیستم,
لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند
تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند.
من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود.
چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم.
هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من,
چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم .
ولی من باز چشم براهم...
چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی...
تنهایی همین است....
تکرار نامنظم من بی تو....
بی آنکه بدانی من برای تو نفس میکشم...
گاهی....دلم تنگ میشود...
برای آنهمه احساس خوشبختی...
دلم تنگ میشود برای آغوش گرمت...
دلم تنگ میشود برای تالاپ تولوپ های قلبهایمان وقت دیدار...
برای قشنگی نگاهت...
برای بیکرانگی آغوشت....
برای دستان قوی ات...
کاش ...بودی....
گاهی...
عاشقانه حست میکنم...
بی آنکه باشی...
و گاهی...
نمیبینمت...با آنکه هستی.
در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
بگذار در گوشت بگویم
” میـــخواهــمــــــــت ” …
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …!!!
احتیاجی به تسبیح نیست …
دستانت را که به من بدهی
با انگشتانت ذکر دوست داشتن سر میدهم … !
لحظه قشنگیه وقتی که یواشکی برگردی تا بتونی عشقتو نگاه کنی ، بعد ببینی که اون ، دستاشو گذاشته زیر چونه اش و زل زده بهت....
هیچ چیز دلنشین تر از این نیستکه مدام نامت را صدا بزنم با یک علامت سوال … “؟” و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
کشیده شدن ته ریش همیشگی ات روی گونه های من لذتی انکار ناپذیر است ... دلم می خواهد صورتت ته ریش داشته باشد تا من بهانه ایی داشته باشم برای دوباره بوسیدنت ♥
حرف دلت رو امروز بزن! اگر امروز گفتی..... اسمش "حرف ِ دلِ" ؛ اگر نگفتی ...... فردا میشه " درد دل
دوست دارم بدانی هر روز که پلک هایم را باز میکنم
چشمانم به دنبال چه میگردد
اولین چیزی که چشمانم دوست دارد ببیند
این است که جایت کنارم خالی نباشد
دوست دارم بی بهانه خود را در آغوشت رها کنم و تو ،بی آن که چرایی بپرسی مرا در آغوش بفشاری و تنها کلام حلقه ی اشک چشمانم باشد
دَست ـهایَش را مُح ـکَم بگیر..
بَغلش کُـטּ..
و ببُوسِش
روے پایَش بِشیـטּ..
وَ دَست ـهایَت را دُور گَردَنش حَلقـِﮧ بزَטּ
نِمے دانے. . .
تَمام بُودَטּ هایت با او
زَمانے ...
تَمام رُویاهاے مَـטּ بود
واینک خُ ـودش را لوس مے ڪند
دلَمـ را مے گویَمـ
همچوטּ
دختَرڪے لَج ـباز پا بـﮧ زمیـטּ
مے ڪوبَد
تُو را مے خ ـواهَد
لعنتے
تَمامـِ تُو را!!!!
باید واژه ها را ادب کنم...
یعنی چه که
تا پلک به هم می زنم
چراغ به دست می گیرند
و صفحه را روشن می کنند
از خاطرات تو...!!
بعضے وقتــــا هسـتــ
کــــه בوست دارے کنــــارت بشینـﮧ
محکــــمـ بغلــــت کنـــﮧ
بــذاره اشکــــ بریزے تا سبــک بشے
بعـــد آرومـ تو گوشـــت بگـــﮧ:
چتــﮧ בیوونــﮧ من کــﮧ باهاتــــمـ
چه زیباست که تو تنها نیاز من باشی و
چه عاشقانه است که تو تنها آرزویم باشی و
چه رویایی است این لحظه های ناب عاشقی و
من و همه زیبایی های عاشقانه و رویایی را فقط با تو حس میکنم . . .
پیشانی ام چسبیدن به سینه ات را می خواهد...
و مو هایم بوئیدنت...
و چشم هایم
خیس كردن پیراهن مردانه ات...
عجب بغض پُر توقعی دارم من امشب
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد ,
بــوی " خــاک "بلنــد می شــود....
امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی " خاطــره " بلنــد میشــود ........................!
لُـغـت نـآمـہ هـآے בنیـآ رآ بـآیـב آتـش زב ...
جـلوے وآژه ے نَبـودט نوشـتـہ انـב :
"عـבمـ حـضور شخصے یـآ چیـزے "
هـمـیــט !
چــقـבر نَبـوבט تــو رآ
سـآבه فَرض مـے ڪنـنـב ...
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم
ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را …
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت
برایت بمیرم…