یه وقتایی نباید بهت بگه حالش چطوره! نباید خودش داد بزنه که دلش گرفته ، دلش تنگـه ،غصــه داره!!!..
خیلی وقت ها فقط کافیه هدسِت شو ازش بگیری بزاری تو گوشت و ببینی که چی گوش می ده!!
خیلی وقت ها خیلی چیز ها دست میاد با این کار!!!
در نگـــــــــــــــــــاهت چیزیــــــــست که نمیدانــــــــــــــــــــــم چیست ! مـــــــــــثل آرامــــــــش بــــــــــعد از یـــــــــــــــک غم مــــــثل پیـــــــــــدا شدن یـــــــــک لبـــــخنــــد مــــــــــثل بوی نـــــــــــم بعد از بــــــــاران در نگـــــــــــــاهت چیزیــــــــــــست که نمیـــــــدانم چیست ! مــن به آن محتاجم
شبــــ که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..
بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم...
که دیگــــــر نه اشکـــــــــــی از چشمـــــــــــانم فـــرو آیــد...
و نه نگاه هـــــــایم خیس آب شونــــــــد...
امـّـا صُبــــــــح که بـــلنـــد مــی شوم...
مــی بینم که بالِــشَم خیس خــــــــــــیس است !!!
آن چیزی که تنــــگ شده،
دل است برای تو،
و جهان است، بــرای من...!
✗ امـــــروز روز توستـ و مــَنـ ✗
✗ تـمامـِ دلتنــگیهــایـمـ را✗
✗ بـــِهـ جـــایـِـ تــو✗
✗ در آغـــوشـ مـیـ کشــَـمـ✗
✗ چِقـــدر جایـَـتـ میــانِـ بازوانـَــمـ خالیســتـ...✗
باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
یادم آمد كربلا را،
دشت پرشور و بلا را،
گردش یك ظهر غمگین،
گرم و خونین،
لرزش طفلان نالان،
زیر تیغ و نیزه ها را،
با صدای گریه های كودكانه
وندرین صحرای سوزان،
میدود طفلی سه ساله
پر زناله ، دلشكسته ، پای خسته
باز باران ، قطره قطره،
میچكد از چوب محمل،
آخ باران
کی بباری برتن عطشان یاران
ترکنند از آن گلو را
آخ باران .. آخ باران
یاב گرفتـــــﮧ امــ
انسان مـבرنـــے باشــــمــ
و هــر بار کــﮧ בلتنـــــــگــ مےشــــومــ
بـــﮧ جاے بغـــــض و اشــــکــ
تنهـــا بــﮧ این جملـــه اکتفــا کنـــمــ کــــﮧ
هواے بـــב ایــלּ روزهــا
آבمــ را افســــــــرבه مےکنـב ...!
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ!
.
.
..
ﻋﻜﺎﺱ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.
ﺍﺻﻼ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ،ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺕ
ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﻱ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﻴﺴﺖ
وقـتـے حـس میڪنم ...
جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .
تــو نفـس میڪشـے و مـטּ ...
از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !
تـو بــاش !!!
هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ
جا خوش کرده تو دنیای خیالم
تموم لحظه های بودن تو
نمیتونم باهاش غریبه باشم
بگم پاشو برو دوست ندارم
اونم انگار نشون جای خالیتو میدونه
داره سعی میکنه منظورش و خوب برسونه
دارم این روزها با جای تو مانوس میشم
تو انقدر دوری از چشمام که حتی
جای تو من دارم با جای خالیت دوست میشم
شاید یک روز بیای جاتو بگیری
تو یادت خاطراتت رو بگیری
شاید روزی که خیلی دیر هم نیست
بیای این اشتباه و از دوتامون پس بگیری
دارم این روزها با جای تو مانوس میشم
تو انقدر دوری از چشمام که حتی
جای تو من دارم با جای خالیت دوست میشم
یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛
جـدی میگــم نه شکایت است نه گلایه در این دنــیا . . .
حــال خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست!
یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش لــــــــــــــــــــــــــــطفا
روزهای دور از تو را هرگز نخواهم شمرد.
تا همیشه بگویم همین دیروز بود.
بانو دوست داشتنت با من چه میکند در این هوای ابری بی باران؟؟؟؟
این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
برو شمعاتو فوت کن
تا صد سال زنده باشی
تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه
هدیه ای برای روز تولد تو . . .
لمس بودنت مبارک
سبز ترین خاطرات ازآن کسانیست که ، در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم
تولدت مبارک
حالا دیگه نوبتیم باشه نوبت قسمت قشنگه جشن یعنی کادو دادنه
آقا من دلم کیک شکلاتی میخواد خامه شم کم باشه لطفا
آهای روزگار
درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
دوری وجدایی بس است
اشک هایم را به نخ می کشم
و تسبیحی می سازم هزار دانه
تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم…
میخواهم جشنی بگیرم
به وسعت وشکوه تنهایمان
شلوغش نمیکنم
من و تو حضورمان کافیست
نمیخواهم چشمی بر با هم بودنمان خیره شود
میخواهم کمی برای هم دلبری کنیم
دعوتم را قبول کن ساعت دوست داشتن ::کنار ساحل دریا
همیشه می گفتند ترک عادت موجب مرض است
اما اینبار موجب مرگ میشود ترک عادت
با تو بودن..
سکوت و صبوری ام را به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار ...
شاید هنوز به چیزهایی پایبندم ...
چیزهایی که تو یادت نمی آید ...!
کاش
داشتنت
به راحتی دوست داشتنت بود.......