تنها براي چشمهاي تو مينويسم،براي بيقراريهاي خودم
براي تنها يك بار ديدن تو
براي درآغوش گرفتن دستانت.
تنها و سردرگم
لابلاي آدمهائي كه نمي شناسم
چشمهائي كه ميكاوندم
تنها مونسم كوههائي است
كه رو به پنجره اتاقم باز ميشوند
ودرختانی كه ذهن مرا ميخراشند
و من تنها به تو فكر ميكنم
كه چقدر مغمومم
و چقدرنيازمند تو
نظرات شما عزیزان: