
توی این همه هیاهو گریه بی صدا شکسته
توی دلها پریشون ابرای ماتم نشستن
هرطرف که پا می زارند می بینی راه تو بستند
یه نگاه به راه رفته. روبه رو راه نرفته
باد پاییزی و حسرت ارزوها رو گرفته
ادما اسیر و زارند چیز تازه هی ندارند
تو حریم پاک رویا نمی خوان که پا بزارند
تو گذر گاه زمونه همه چیز دست خزونه
رنگ پاکی و صداقت رنگی که نمی مونه
سردی برف زمستون می شینه رو تن زارم
من خسته بی تحمل که ببارم یا نبارم........
نظرات شما عزیزان: