ماکسانی که به فکرمان هستند را به گریه می اندازیم. ما گریه می
کنیم برای کسانی که به فکرمان نیستند. و ما به فکر کسانی هستیم
که هیچوقت برایمان گریه نمی کنند. این حقیقت زندگی است .
عجیب است ولی حقیقت دارد. اگر این را بفهمی، هیچوقت برای
تغییر دیر نیست.
مرا بسپار به یادت به وقت بارش باران گر نگاهت به ان بالاست
و در حال دعا هستی خدا ان جاست دعایم کن که من تنهاترین
تنها نمانم
قصه ها را گفته ایم چیزی نمانده برای گفتن
کاش میشد اسرار دل را نگه داشت و نگفت، تا که روزی معشوق
از دست نرود
میدانی که خاصیت عشق این است زمانی که دانستی و دانست این
راز را، هر دو گریزان میشوید
نمیدانم چه رازیست
فراموش نکن
شاید سالها بعد در گذر جاده ها
بی تفاوت از کنار هم بگذریم
و
بگوییم:
آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
من برای سالها مینویسم...سالها بعد كه چشمانت عاشق میشوند...
افسوس كه قصه ی مادر بزرگ راست بود...همیشه یكی بود یكی
نبود
نظرات شما عزیزان: