یش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینهام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
حالا که در کنارم هستی وجودم همچو باغ بی باغ پر از شبنم و گل های یاس...
نظرات شما عزیزان: