عشق تنها یک قصه است
در سطر اول آن، تو از راه میرسی و خاک بوی باران میگیرد
در سطر دوم، آفتاب میشود و تو از درخت سبز سیب سرخ میچینی
در سطر سوم، زمین میچرخد و مهتاب با رگبار هزار ستاره میبارد
در سطر چهارم، تو دستهایت را به سوی مغرب دراز میکنی
در سطر پنجم، همه چیز از یاد میرود و من به نقطهی پایان قصه خیره میمانم
و عشق آغاز می شود...
نظرات شما عزیزان: